2
دانشجوی ارشد فلسفه و کلام؛ طلبه مرکز تربیت مدرس صدیقه کبری س
چکیده
نوشتار حاضر با بیان این نکته که اعتقاد به عالم مُثل، فصل جدیدی را در هستیشناسی و معرفتشناسی افلاطون و سهروردی گشوده است، به بیان انگیزه طرح این عالم توسط این دو حکیم پرداخته و سپس تأثیر این نظریه را در هستیشناسی و معرفتشناسی این دو فیلسوف به صورت تطبیقی مورد بررسی قرار داده است. در پایان نیز به این نتایج رسیده است که افلاطون، مُثل را متعلق اصلی علم میداند و قائل است که جهان مادی نمیتواند ثابت و در نتیجه متعلق علم باشد. از آنجا که طبق نظر وی مُثل حقایقی عینیاند، بنابراین تصمیم گرفت که جایگاه مُثل را از حیث هستیشناسی تبیین کند که در هستیشناسی وی، جایگاه مُثل مادون مثال خیر و مافوق عالم ماده است. سهروردی نیز در سلسله مراتب هستی، پس از نورالانوار به موجودات نوری محض معتقد است که آنها را انوار قاهره مینامد. انوار قاهره، موجودات مجرد تامی به شمار میآیند که در دو حالت طولی و عرضی شکل گرفتهاند که از نظر وی این عقول عرضیه، همان مُثل افلاطونیاند که حکمت راستین و حقیقی از نظر سهروردی در اثر عروج و اتصال به همین عقول عرضیه (رب النوع) حاصل میشود.